ایران شناسی را به عنوان «مجموعهای از مطالعات منظم و علمی مربوط به وجوه گوناگون تمدن و فرهنگ و تاریخ ایران» اروپاییان بنیاد کردند و از این جهت، یکی از عقایدی که دربارۀ علت وجودی آن از دیرباز رواج داشته، آن است که ایرانشناسی، همچون شاخههای دیگر شرقشناسی غربی، جزیی از تمهیدات استعمار برای تسلط بر شرق بوده است. اگر این عقیده پذیرفته شود، ظاهراً نتیجۀ منطقی آن چنین خواهد بود که به پایانیافت استعمار کلاسیک، بحث دربارۀ «ایرانشناسی» نیز بیفایده است، درحالی که آنچه در گذشته به «ایرانشناسی» جنبۀ سیاسی میداد، پیوستگیاش به تاریخ استعمار بود و آنچه امروز «ایرانشناسی» را به عرصۀ مناقشات سیاسی میکشاند، از یک سو فزونی آگاهی و بیداری قومی و از سوی دیگر گسترش روزافزون دامنۀ نفوذ و نظارت دولتهاست.
در این کتاب تلاش شده است تا حد امکان به روشنگری دربارۀ ماهیت و قلمرو ایرانشناسی و فراز و فرود آن پرداخته شود و به بخشی از سؤالات نسل جوان پاسخهای درخور ارائه گردد.