یکی از شخصیتهای شگرف تاریخ خاور زمین – یا حتی جهان – در سدههای اخیر نادرقلی (طهماسبقلی -نادرشاه) پسر امامقلی بیک پوستین دوز خراسانی است که از میان مردمان فرودست خطۀ خراسان قد برافراشت. شناخت دقیق زندگانی شگفت، روحیهها، حالها و اندیشههایش و ترسیم چهرهای – نزدیک به حقیقت – از او نیازمند پژوهش و مطالعهای ژرف و همه جانبه است.
نادر بیگمان در طول تاریخ پرفراز و نشیب ایرانزمین یکی از مردانی است که وجودش برای حفظ استقلال کشور و نیز اعاده حیثیت و شرف و آبروی ملت ایران سخت ضرور و بهنگام؛ و به منزله موهبت و نجات دهندهای بوده است، در زمانی سخت تاریک که ایران در شرف اضمحلال قطعی بوده و در بخشهای مهمی از این سرزمین ارجمند یا عضوهای مام میهن گفتی از پیکر آن جدا شده و به فساد گراییده، حکومت غاصب، چپاولگر و بیرحم، مردمان آسیب دیده، پراگنده و درمانده، و هر پارهای از کشور درچنگال مهاجمی (ترک، روس و …) یا حرامییی افتاده. آن کدام ایرانی میهن دوست و غیرتمند بوده است که در چنان زمان فلاکت باری که زادبومش – با این اوضاع – در چنگ دیو آشوب و ویرانی دست و پا میزده و هر لحظه احتمال به یغما رفتن هستی ایران، یا در واقع همه هستی او، میبوده سر راحت بر سر بالین گذارد و خاطری آسوده داشته باشد؟ براستی ایرانیان به جان آمده بودند: کشتارهای بیامان محمودیان و اشرفیان و حکومت و فرماندهی سفلگان و سفیهان با دزدیها، شرارتها و قساوتهای بی حد و حصرشان امن و امان و آرام و توان را از مردم ستمزده رنجدیده پریشان و بیسامان دور کرده بود. بیگانگان بیآزرم در دست درازی و تجاوز به این سرزمین بزرگ سخت گستاخانه پیش تاخته بودند و ولایتهایی را در جایهای مختلف به تسخیر خود درآورده بودند «تو گفتی کشتزار ایران را خشکسالی عظیم پدید آمده بود، و نادر همانند آبی خوشگوار که به این کشتزار تشنه برسد و آن را از تباهی محتوم نجات دهد – همچون نوشداروی پیش از مرگ سهراب- نیک به هنگام رسید» و شگفت اینکه از همان آغاز کار خود میدانست که مردی است مردستان و کاری می تواند کرد کارستان. و چنین کرد.