ایران در سال ۱۹۰۰ یک کشور غیر صنعتی بود، یعنی کمتر از ده درصد تولید ناخالص داخلی آن از صنعت به دست میآمد. در ۱۹۲۵ که رضاشاه ایران را در مسیر تازهای افگند این وضع عوض نشده بود. در ۱۹۴۱ پایگاه صنعتی با هزینۀ فرضی بسیار پدید آمده بود، اما ایران در راه بود تا کشور صنعتی شود، یعنی ۱۰ تا۲۰درصد تولید ناخالص داخلی از صنعت به دست میآمد. میان سالهای ۱۹۲۵ و ۱۹۴۱ سیاست اقتصادی گسترش یافته و اجرا شده و این امر را ممکن ساخته بود. این سیاست براساس چهار نکته استوار بود: پذیرش رهبری اقتصاد کشور از سوی حکومت، شناخت عوامل تولید، ایجاد تعادل میان مصرف کالاهای وارداتی و قدرت خرید ملی، و افزودن بر قدرت خرید.
سیاست صنعتی به گونۀ نظامی در نظر مجسم میشد که در آن حکومت بهجای آنکه دخالت سنجیده در اصلاحات مملکت کند محرک اصلی بود. قرار بود شرکتهای خصوصی بزرگ با خط امان یافتن از پرداخت عوارض ورود کالا دریافت وامهای صنعتی و تسهیلاتی برای وارد ساختن ابزارهای تولید ترغیب و تشویق شوند. اعتبار این سیاست را که یا به رضاشاه یا وزیر عدلیۀ او تیمور تاش داده شده باید به گروهی از مردم اصلاحطلب نسبت داد که طرفدار حکومت مرکزی نیرومند بودند که برای ایران اعتماد به نفس و امنیت به ارمغان آورد. گروه نامبرده برای اجرا و تحقق این آرمانها ایدئولوژی و پشتیبانی سیاسی و نیز پرسنل فراهم کردند. فعالیتهای این اصلاحطلبان ماجرائی است که از نیمۀ سدۀ نوزدهم در سیاست ایران بارها رخ داده است.
در زمینۀ صنعتی کردن هدف ایشان ایجاد اعتماد بهنفس ملی و تغییر شکل بود. وسیلههایی که برای پیشبرد این هدف برگزیده شده بود وارد کردن جانشین بود. حکومت ایران برای تأمین ضروریات برنامۀ صنعتی کردن ناچار بود که از بنیاد به ایجاد زیر بنای اجتماعی و فنی بپردازد. ایران از نظام حمل و نقل کافی محروم بود، و به مؤسسههای جدید مالی نیاز داشت تا ابتکارهای شرکتها را تشویق کند.
راهها ساخته شد، راهآهن سراسر ایران بنیان یافت، بانک ملی بنیاد نهاده شد که به زودی بانکهای دیگری در پی آن پا گرفت و مدرسههایی در همۀ سطحها به کار آغازیدند و در این حال برای برآورد کردن نیازهای مدیریت و نیازهای فنی محصلانی برای کسب تجربهها و دانشهای پیشرفته به خارج گسیل شدند.
تعرفههای زیاد برای صنایع نوپا معمول گشت که مکانیزم قیمتها و سودمندی اختصاصی بودن منابع را تغییر شکل داد. در نتیجه قیمتهای واحد تولیدات بسیار زیاد بود اما برای ایجاد و نگهداشت این صنایع از این امر چارهای نبود. هرچند سودمندی و ایجاد کار زیاد جلب توجه نکرد، آن نیتهای اصلاحطلبانه از هدفهای سیاست اقتصاد جدید رخت بر نبست. و در واقع شغلهای بسیار زیادی ایجاد گشت. اما بسیاری از صنایع تنها از آنرو توانستند سرپا بمانند که مورد حمایت بودند و از وضع نیمهانحصاریی برخورداری داشتند. در نتیجۀ این امر تنها گروههای خاصی در درون مملکت از این سیاست اقتصادی بهرهمند شدند. سیاستی که از تمایل اهل صنعت به صدور نیز جلوگیری میکرد پیشهوران خردهپا، صنعتگران، کارگران صنعتی و کشاورزان ناچار بودند قیمت زیادی را که ایران میبایست برای برنامۀ صنعتی کردن بپردازد تحمل کنند. هرچند اسراف و ریختوپاش زیادی شد، اما مشکل میتوان گفت که تحقق برنامۀ صنعتی شدن آیا با هزینههای کمتری هم امکانپذیر بوده است یا نه. زیرا که در ایران غرور و تفاخر بسیار وجود داشت که کشور توانسته است با نیروی خود و بیسرمایۀ خارجی به پیش جهش کند. در واقع رضاشاه و حامیانش توانسته بودند کمابیش همۀ هدفهایی را که اصلاحطلبان سدۀ نوزدهم ایران مشخص کرده بودند به تحقق بپیوندند و بدینسان رؤیایی دیرینهسال صورت حقیقت به خود گرفته بود. مخالفان و منتقدان رضاشاه با هدفهای سیاست اقتصادی او مخالف نبودند، بلکه با نحوۀ توزیع منافع آن مخالف بودند. هرچند سیاست صنعتی کردن از لحاظ توزیع منافع پیشرفت موفق نبود، درتغییر شکل دادن جامعۀ ایران و اقتصاد آن موفق بود. و در پهنۀ خاورمیانه «نمونهای بسیار جالب از کوشش دولتی در سازمان اقتصادی عرضه داشت.»
(برگرفته از پیشگفتار کتاب)