اطّلاع ما از احوال و سرگذشت زندگانی هیچ یک از شعرا و نویسندگان و دانشمندان خودمان کامل نیست. مشتی قصص باطل یا کم اعتبار یا مورد شک درباره هر یک از ایشان بدست ما رسیده است که نسلهای متوالی از یکدیگر نقل کردهاند و بسیاری از اوقات نامی هم از مأخذ خود نبردهاند، و هر یک از ناقلین برحسب ذوق و قوّۀ تصوّر خویش جزئیاتی در میان منقولات خود گنجانیده است. غالب تذکره نویسان عصر اخیر هم، تا چند سال پیش، همان مطالب را از کتب مختلف جمعآوری کرده و بیاینکه در صحت و سقم آنها قوّۀ نقّادی بکار برند و غثّ و سمین را از یکدیگر تمیز دهند دنبال یکدیگر نقل کردهاند؛ و حتی گاهی دلایل و براهین نادرست بر صحت آن مطالب سقیم و مجعول اقامه میکنند و در حقیقت میخواهند افسانهها را به زور استدلال بهمرتبۀ حقایق تاریخی ارتقا دهند. عین این حال در کار لغت نویسان نیز مشهود است که گفتههای یکدیگر را بدون نقّادی نقل میکنند.
گاهگاهی قطعه خبری صحیح و متقن و منطقی در میان آن افسانهها بدست ما میرسد که بقوّت آن باید برخی از منقولات سابق را ابطال کنیم و افسانهها را بدست فراموشی بسپاریم. ولی مادام که مردمانی بیاطّلاع از موازین و اصول تحقیق، به صرف اینکه میتوانند بخوانند و بنویسند، قلم بدست میگیرند و همان منقولات افسانهای را تکرار میکنند امید اینکه معلومات عامّه در این موضوعهای تحقیقی روی صحّت ببیند مقطوع است.
تکرار مطالب در مآخذ مختلف مادام که از این نوع باشد دالّ بر صحّتِ مطلب و نشانۀ اتفاق روایت نیست و مرد طالب حقیقت که اهل بحث و فحص باشد بدان اکتفا نتواند کرد. روش تازهای بهمتابعت محققین اروپایی و یکی دو تن از متتبّعین شرقی و ایرانی در این اواخر متداول شده است از برای جستجو کردن در کتب و آثار خامۀ خود نویسندگان و بیرون کشیدن مطالب راجع به احوال آنان از اقوال خودشان و مقابله کردن آنها با معلوماتی که از خارج بدست آمده است و نقادی کردن آنها و کشف حقیقت واقع از این ممرّ؛ و امید میرود که اگر این روش ادامه یابد و تکامل پذیرد و تعمیم حاصل کند به تدریج بتوان احوال یکایک نویسندگان و دانشمندان و شعرای سلف را تا حدّی معلوم کرد و بر روی کاغذ آورد.
بنده در این رساله که ر اجع به فردوسی تحریر کردهام سعی کردهام به این شیوه عمل کنم…